کنترل احساسات و پرانایاما

 خشم

اگر احساسات منفی مانند خشم، ترس و اندوه را مدیریت نکنیم، می‌توانند زندگی فردی و اجتماعی را تباه کنند. عصبانیت و خشم مانند آتش‌فشانی است که گدازه‌های انرژی حیاتی (Prana) انسان را بی‌مهابا به محیط پرتاب می‌کند. حاصل آن خالی شدن خود و سوزاندن محیط است.

چند راه‌ برای کنترل خشم

– قبل از اینکه واکنش نشان دهیم، خشم خود را تجزیه و تحلیل کنیم. عواقب خانمان‌سوز واکنش را با دقت پیش‌بینی کنیم. همچنین نتیجه‌ی مثبت کنترل و مدیریت آن‌را نیز بسنجیم.
– ابراز خشم یا عصبانیت خود را به تعویق بیندازیم. یعنی همان لحظه که عصبانی هستیم، پرخاش و خشونت نکنیم بلکه محیط را ترک کنیم. به خود بگوییم یک ساعت دیگر یا بعدازظهر، فردا، سه روز دیگر یا هفته‌ی دیگر ابراز خشم خواهم کرد. در این زمان، امکان اینکه بتوانیم راه حل منطقی پیدا کنید و خرد درون، به یاری بیاید، ایجاد خواهد شد.
– هنگامی‌که خشم را به تعویق انداختیم، به کوه یا طبیعت برویم یا احساسات و توقعات و تنفرهای خود را بنویسیم، سپس آن‌ها را با تمرکز بخوانیم. دوش بگیریم، اهداف آینده‌ی خود را بنویسیم. خود را جای طرف مقابل بگذاریم و منافع او را در نظر بگیریم.
در هر خشمی، انرژی حیاتی (Prana) مطابق شدت آن خشم وجود دارد. در هنگام کنترل و هدایت آن، بُعد تخریبی آن تغییر می‌کند و نیروی سازنده‌ی آن در اختیار شخص قرار می‌گیرد.

تاثیر تمرین‌های تنفسی یوگا بر روی خشم

کسی‌که تمرین‌های تنفسی یوگا را انجام می‌دهد، در هر تمرین به‌طور ناخودآگاه مشغول هدایت کردن پرانا از اندام‌های سطحی و حسی به مجاری و کانال‌های درونی است و سرانجام یاد می‌گیرد که همیشه یک ذخیره‌گاه قوی از نیروی حیاتی در وجود خود داشته باشد و آن منبع، در تفکرها، درک‌ها، شناخت خود و محیط، او را تامین و تغذیه می‌کند.
سرکوب خشم به همان اندازه مخرب است که پرتاب آن به بیرون. هدایت جریان و نیروی خشم از طریق راه‌های هوشمندِ تبدیل انرژی، نه‌تنها مخازن درون را سرشار از انرژی می‌کند، بلکه با هر بار موفقیت در کنترل، شخص یک مرحله، خرد و آگاهی خود را ارتقا می‌دهد.

نگرانی

معمولا تعریف فضای ذهن کسی است که افکار او بی‌دلیل یا بادلیل به زمان آینده می‌رود و عواقب ناموفق یا ناکام وضعیت خود را مجسم می‌کند و به آن می‌اندیشد. در این حالت ساختار پرانا، متزلزل و در اسارت افکار است و جایگاه آن در افکار بی‌ثبات مربوط به آینده است.

دلشوره

زمانی ایجاد می‌شود که افکار نگران کننده مانند مستاجری سمج و غاصب در خانه‌های ذهن ساکن می‌شود. در این حالت جایگاه افکار فقط در ذهن نیست بلکه در بدن نیز رخنه می‌کند و بازتاب آن در محدوده‌ی شکم (از لگن تا قفسه‌ی سینه) به صورت یک جریان نامانوس پرانا که تجلی آن، احساس پر و خالی شدن درون شکم است، بروز می‌کند. در این حالت وجود پرانا حالت «روان تنی» پیدا می‌کند زیرا جایگاه آن فقط در ذهن نیست و امواج مخرب آن به کارگردانی افکار سرگردان آینده، به‌صورت انقباض در بافت‌ها و سلول‌های روده‌ها، پرده‌ی دیافراگم، کبد و … حرکت می‌کند.

ترس

شکل کاملی از نگرانی و دلشوره‌هایی است که شخص مدت‌ها با آن‌ها چالش و زندگی می‌کرده است. هنگام ترس تمام بدن فیزیکی، بدن پرانایی و فضای ذهن تحت تاثیر یک تهدید از بیرون یا احساس خطر قرار می‌گیرد. در این حالت، نقش پرانا، قفل و منجمد کردن تمام واحدهای وجود است. اما در برخی طبایع و مزاج‌ها، تحرک و جنب‌و‌جوش بیش از اندازه را به‌وجود می‌آورد. جایگاه پرانای مخرب در هنگام ترسیدن، در سراسر وجود بوده و عملکرد آن منجمد کردن شخص در یک نقطه یا گریزان نمودن او از محیط خطر است.

اضطراب

حالت مزمن و جاافتاده‌ی نگرانی و ترس است. اگر اضطراب را به بیماری بدبینی و نگرانی را به انتقاد و عیب جویی و غیبت تشبیه کنیم، می‌توانیم بگوییم شخص مضطرب مانند کسی است که در طول سال‌های زندگی، مرتب از آدم‌ها انتقاد می‌کرده، عیب آن‌ها را می‌دیده و پشت سر آن‌ها غیبت و بدگویی می‌کرده و اکنون بد دیدن عموم، حتی آدم‌های خوب، تبدیل به عادت جداناپذیر او شده است.
اضطراب حالت تثبیت شده‌ی سه مرحله‌ی نگرانی، دلشوره و ترس است. شخص مضطرب بدون وجود منبع خطر و تهدید از بیرون، دائما در حالت نگرانی و ترس‌های کوتاه به هم پیوسته و بدون علت است. این حالت زمانی به‌وجود می‌آید که رفتار عاطفی ترس، مزمن و کهنه شده باشد. در چنین حالتی منبع خطر و تهدید که آدم مضطرب را همیشه در وضعیت آماده باش (ذهن ناآرام – تپش قلب – بدن منقبض و دستگاه‌های حیاتی بیمار) قرار می‌دهد، دیگر وجود خارجی ندارد و اینک آن منبع به‌طور دائم در ذهن و افکار خود او قرار دارد.

ذهن فرد مضطرب

ذهن کسی‌که روحیه و رفتار مضطرب دارد، سال‌ها جایگاه نگرانی و ترس‌های خیالی بوده. این شخص در این حالت مهارت به‌دست آورده است. نتیجه‌ی آن به‌صورت لرزش و بی‌ثباتی دائم افکار، احساسات، انرژی حیاتی و بدن فیزیکی آشکار شده است.
ترسیدن یک واکنش احساسی یا یک جواب فیزیولوژیک به یک تهدید یا وجود خطر از بیرون است. در هر ترسی طبیعت انرژی حیاتی بُعد مخرب و خشونت‌بار پیدا می‌کند، منتهی جهت خشونت و تخریب آن به‌سوی درون است و دستگاه‌ها و اندام‌های ظریف بدن و آرامش ذهن را مورد حمله قرار می‌دهد. یوگا می‌گوید ترس به خودی خود هیچ‌گونه هویت و ریشه‌ی واقعی ندارد. هویت آن فقط در ذهن و افکار است. انرژی حیاتی تحت تاثیر ذهن قرار دارد. افکار به هر سو برود انرژی حیاتی نیز همان‌جا خواهد رفت. بنابراین در محیط ترس، انرژی حیاتی (پرانا) در فضاهای بی‌هویت و بی‌ثبات و غیرواقعی افکار مضطرب و نگران قرار می‌گیرد.

ریشه‌کن کردن ترس

با آگاهی به هویت بی‌اصالت ترس، فقط می‌توانیم از طریق افکار و تغییر باور، ترس را ریشه‌کن کنیم. فقط زمانی که باورها و دیدگاه‌های نگران‌کننده به ثبات و ایمان تبدیل شوند، پرانا نیز از حالت تزلزل و لرزش به ثبات، آرامش و قدرت تبدیل می‌شود.
یکی از راه‌های موثر برطرف‌کننده‌ی این موج کاذب عاطفی، این است که هر زمان در آن حال قرار گرفتید، با قدرت و اطمینان به خود بگویید «در حال حاضر همه چیز آرام و سر جای خودش است، هنوز هیچ اتفاقی پیش نیامده که سبب ترس من شود، شاید هم هیچ‌وقت پیش نیاید. من حواس خود را در لحظه‌ی اکنون و بر روی کارهایی که انجام می‌دهم ثابت نگاه می‌دارم.»
بعد از چنین تاکیدی، بدون شک فضای ترس تغییر می‌کند و میزان آرامش بیشتر می‌شود. با کمی دقت می‌بینید که جایگاه ترس همیشه در «آینده» است.
در تنفس‌های صبحگاهی خود، هنگام دم با متمرکز نمودن قوای ذهن و قدرت تجسم‌سازی، آرامش و ثبات را به درون ببرید و در زمان بازدم امواج بی‌ثبات و بی‌هویت ترس را بیرون دهید و عمیقا هویت واقعی «بودن در زمان حال» را که پر از آرامش و استحکام است، در آن لحظات حقیقی تجربه کنید.

شناخت زندان اندوه

یوگا و فلسفه‌های شرقی می‌گویند که فضای غم و اندوه ریشه در واقعیت ندارد و یک فضای مجازی است. این فضا مربوط به گذشته است و رویدادی که سازنده‌ی آن بوده، هم‌اکنون وجود ندارد. آنچه که در حال حاضر سبب غصه و غم می‌شود فقط در ذهن خود شخص ریشه دارد. با تغییر فضای ذهن، آن نیز تغییر می‌کند ولی اگر باقی بماند فضای ذهن، سنگین و هرگونه تفکر خلاق، تصمیم‌گیری، قدرت انتخاب و تمایز بین بد و خوب ضعیف می‌شود و گاهی کاملا از بین می‌رود.
کسی‌که در زندان اندوه، اسیر توهمات و توقعات خویش است، به‌سادگی نمی‌تواند به خاطرات شاد زندگی خود دسترسی پیدا کند. متاسفانه ماموران این زندان، به شکل موذیانه‌ای در تغذیه نمودن زندانیان خود با مواد بیات و مسموم خاطرات غمگین گذشته، مهارت دارند. یکی دیگر از خصوصیات این فضا این است که قدرت تحرک و انگیزه‌های سازنده کم می‌شود. پس از مدتی غده‌ی تیروئید تنبل و شخص به گواتر و ترشحات سمی آن مبتلا می‌گردد.
وقتی غصه تبدیل به عادت و رفتار روانی شود، اعصاب دیواره‌ی شش‌ها بی‌حس و عملکرد واکنش‌های فیزیولوژیک این دستگاه ضعیف و کند می‌شود. در این حالت تنفس‌ها سنگین و عمل تهویه و جابه‌جایی هوا در دم و بازدم اندک و ناموثر می‌شود. شش و ذهن رابطه‌ی جداناپذیری با هم دارند. در هر لحظه ذهن تاثیر منفی خود را بر تنفس و تنفس‌ها نیز سنگینی خود را به ذهن می‌دهند.

راه‌های بیرون آمدن

تحقیقات چند دهه‌ی اخیر اثبات کرده که تولید اسید لاکتیک توسط فعالیت فیزیکی و ورزش، به‌طرز باورنکردنی افسردگیِ حاصل از اندوه را برطرف می‌کند. یک آزمایش نشان داد یکصد آدم غمگین و افسرده اگر دو ساعت ورزش کنند، نود‌ و ‌پنج نفر آن‌ها دارای روحیه‌ی شاداب و کاملا متفاوتی خواهند شد. پس از مدت طولانی ورزش و یوگای قدرتی، استحمام یا شنا در آب ‌سرد، تاثیر زیادی در زنده و دوباره منعطف کردن بافت‌های شش نیمه مرده‌ی شخص اندوهگین دارد.
از دیگر شیوه‌هایی که شخص را از این زندان آزاد می‌کند، کارهای ساختاری مانند ایجاد نظم و ترتیب در امور از دست رفته‌ی زندگی است.
کار با اعداد، محاسبه کردن، ریاضیات و حل جدول، مباحثه منطقی و به‌طور کلی تمام اعمال و فضاهایی که نیمکره‌ی سمت چپ مغز را به کار می‌گیرند، در برطرف کردن آن نقش دارند.

رهایی از زندان غم

وقتی ذهن خود را با شیوه‌های خلاق پویا و زنده کردید، به خود تاکید کنید که: «آن رویداد از بین رفته است. این زندان را من با افکار مسموم و مخرب خودم به وجود آورده‌ام. این فضا، کاملا مجازی است.». پس از آن به سرعت خود را با اعمال خلاق دیگر سرگرم کنید.
تنفس کاپالابهاتی و بهاستریکا چون باعث تهویه‌ی با سرعت هوای شش‌ها می‌شود، در برطرف کردن فضای غم و اندوه و افسردگی، موثر است. از این رو آن‌ها را نیز در برنامه‌ی صبح خود یا پس از استحمام با آب سرد انجام دهید.
پس از اینکه از این زندان دست‌ساز آزادی نسبی به‌دست آوردید، تنفس زیر را روزی دو تا سه نشست انجام دهید:
با پشت صاف بنشینید. چشمان‌تان را ببندید و فضای چین مودرا را کامل کنید. در هنگام دم، تصور کنید که همراه ورود هوا تحرک، پویایی، خلاقیت و ابتکار از جهان ماورای تصور و ادراک و هوا وارد بینی شما می‌شود. در سرعت آرامی که به عمل دم می‌دهید، اجازه دهید که این ماهیت را تمام سلول‌های بدن شما و خانه‌های اشغال شده‌ی ذهن، جذب کند. درحالی‌که بازدم را خیلی آرام و متمرکز انجام می‌دهید، احساس کنید با خروج هوا سنگینی، رخوت، کدورت ذهن و تمام افکار و توقعات فردی مانند بخار سنگین و خاکستری رنگی از وجود شما بیرون می‌آید و در فضای بیکران حل و محو می‌گردد.

 

نوشته: مسعود مهدوی‌پور
بهمن 91

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *